زیباست گل و باغ و همه داشتههایش
زیباست به شرطی که تو مقیاس نباشی
آرامش تو دلهرهها را نگران کرد
میشد تو در آن ثانیهها خاص نباشی؟
ای کاش تماشای تو آسانتر از این بود
ای کاش گل سرسبد جمع نبودی
میشد اگر از فاصله چشمان تو را دید
یا کشف نمیشد اگر این عینک دودی،
آنوقت کمی راز نگاه تو ترک داشت
شاید که همه بافتهها پوچ نبود و
با حس عبور از تو گلاویز نبودم
در فکرت اگر فلسفهی کوچ نبود و
در شعر،خودم بودم و روراستتر از این
یک پای خیال من اگر لنگ نمیزد
شب،واژهی غم را به سر شعر نمیریخت
دنیای سپید همه را رنگ نمیزد
از سوزِ در این منظره عاصی شده بودم
یکراست به سمت تب قشلاق تو رفتم
برگشتم و دیدم همهی درد تو بودی
مشتاق تو،از طعنهی شلاق تو رفتم
توجیه به دلچسبی تو هیچکجا نیست
این است که راضی به زمستان تو بودم
من سختترین مساله،پیچیده ترین راه
با خواستنت پاسخ آسان تو بودم
بیسایهترین منطقه از قلب کویرم
درد است به باران تو هم باج ندادن
مغرورترین ماهی افتاده به ساحل
بیتابی و تن ساده به امواج ندادن
در صفحهی دنیای من آنقدر مهمی
آنقدر مهمی که به تکرار رسیدی
هر روز نه،هر ثانیه،هر خط،سر وقتش
در سینهی هر جمله عسلوار تپیدی
زیباست به شرطی که تو مقیاس نباشی
آرامش تو دلهرهها را نگران کرد
میشد تو در آن ثانیهها خاص نباشی؟
ای کاش تماشای تو آسانتر از این بود
ای کاش گل سرسبد جمع نبودی
میشد اگر از فاصله چشمان تو را دید
یا کشف نمیشد اگر این عینک دودی،
آنوقت کمی راز نگاه تو ترک داشت
شاید که همه بافتهها پوچ نبود و
با حس عبور از تو گلاویز نبودم
در فکرت اگر فلسفهی کوچ نبود و
در شعر،خودم بودم و روراستتر از این
یک پای خیال من اگر لنگ نمیزد
شب،واژهی غم را به سر شعر نمیریخت
دنیای سپید همه را رنگ نمیزد
از سوزِ در این منظره عاصی شده بودم
یکراست به سمت تب قشلاق تو رفتم
برگشتم و دیدم همهی درد تو بودی
مشتاق تو،از طعنهی شلاق تو رفتم
توجیه به دلچسبی تو هیچکجا نیست
این است که راضی به زمستان تو بودم
من سختترین مساله،پیچیده ترین راه
با خواستنت پاسخ آسان تو بودم
بیسایهترین منطقه از قلب کویرم
درد است به باران تو هم باج ندادن
مغرورترین ماهی افتاده به ساحل
بیتابی و تن ساده به امواج ندادن
در صفحهی دنیای من آنقدر مهمی
آنقدر مهمی که به تکرار رسیدی
هر روز نه،هر ثانیه،هر خط،سر وقتش
در سینهی هر جمله عسلوار تپیدی