پشت تمنایش کمی این پا و آن پا کرد
درهای قلب بستهاش را یک به یک وا کرد
آمادهی آغوش باز و دستهایی گرم
یک آسمان امید را در کولهای جا کرد
راه درازی پشت سر طی کرده بود اما
برگشت چون تردیدها کار خودش را کرد
برگشته بود از راز قلبش پرده بردارد
برگشته بود اما دلش را مرده پیدا کرد
وقتی نگاهی را شریک چشمهایت دید
از دور تنها خندههایت را تماشا کرد
درهای قلب بستهاش را یک به یک وا کرد
آمادهی آغوش باز و دستهایی گرم
یک آسمان امید را در کولهای جا کرد
راه درازی پشت سر طی کرده بود اما
برگشت چون تردیدها کار خودش را کرد
برگشته بود از راز قلبش پرده بردارد
برگشته بود اما دلش را مرده پیدا کرد
وقتی نگاهی را شریک چشمهایت دید
از دور تنها خندههایت را تماشا کرد